خاطره شب یلدا با تاخیر
سلام امروز میخوام با تاخیر براتون خاطره شب یلدا رو تاخیر تعریف کنم خب اون روز رفتیم به خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ پدری من اول که کلی سر ماشین معتل شدیم بعد بابام با تپسی ماشین گرفت چند دقیقه ای اومد سریع رسیدیم ساعت 5 اونجا بودیم بعد رفتیم تو تبریک گفتیم حرف زدیم بعد منتظر بودیم عممم بیاد ولی واسه کارش دیر اومد واسه همین ما خودمون شام خوردیم شام فسنجون داشتیم به به فسنجون های مامان بزرگ من حرف نداره خب عمم با شوهر عمم و پسر عمه هام اومد اونا هم شامشونو خوردن بعد فال حافظ گرفتیم برای من که خیلی خوب درومد میوه خوردیم حرف زدیم گل گفتیم و گل شنوفتیم اها راستی ...