مهمانی در خونه مامان بزرگ
سلام
دیروز رفتیم خونه مامان بزرگ پدریم
قبل اینکه بریم مامانم گفت شیرینی زبون هم بگیریم با خودمون ببریم
بابام با تپسی خاست ماشین بگیره
اخه خونشون روستای جعفر اباده
یه کوچولو از رشت که نه از خونمون دوره
از تپسی این دفعه نتیجه ای نگرفتیم
بابام اسنپو نصب کرد
اونجا نتیجه گرفتیم
بعد ماشین رسید و ما سوار شدیم
توی ماشین کاری نکردیم و تا دم در خونه مامان بزرگم رسیدیم
وقتی رسیدیم مامان بزرگ جونم در رو باز کرد
رفتیم داخل
مامانم شیرینیو به مامانبزرگم داد
بعد مامان بزرگم بهم بیسکوییت داد
بابام گفت کار داره و باید بره
ماهم یه کوچولو صبر کردیم
و بعد اذان مامان بزرگم ناهار رو اورد
ناهار فسنجون داشتیم
بابا بزرگم برامون سیر اورد
من اونقدر خوش مزه بود سه تا بشقاب خوردم
بعد ناهار تا سفره رو جمع کردیم بابام اومد
بابامم ناهارشو خورد
بعد باهم چایی با شیرینی زبون خوردیم
بعد همینتوری نشستیم
بعد چن ساعت دوباره چایی خوردیم
بعد چایی بابا و بابا بزرگم رفتن و انبه چیدن
انبه هاش خیلی شیرین بودن
بعد یه زره نشستیم
موقع رفتن شد
بابام اونجا اینترنتش وصل نمیشه
بارون شدیدیم میومد
عموم خودش ما رو با ماشینش برد