پـــرنـــسـ🍇ــســـ بـــهــ🌷ـاریـــ💜پـــرنـــسـ🍇ــســـ بـــهــ🌷ـاریـــ💜، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
💜پادشاه بهاری 💜💜پادشاه بهاری 💜، تا این لحظه: 45 سال و 21 روز سن داره
🍇ملکه زمستانی🍇🍇ملکه زمستانی🍇، تا این لحظه: 41 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
★☆​★ Spring Girl Diary ★☆★★☆​★ Spring Girl Diary ★☆★، تا این لحظه: 3 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
اشنا شدنم با نی نی وبلاگاشنا شدنم با نی نی وبلاگ، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
عینکی شدنمعینکی شدنم، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
اشنا شدنم با مهسا بهترین دوستاشنا شدنم با مهسا بهترین دوست، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
دور شدنم از مهسا به دلیل بسته شدن مدارسدور شدنم از مهسا به دلیل بسته شدن مدارس، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
میراکولر شدنممیراکولر شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
قفلی زدنم رو میراکلس بیداریقفلی زدنم رو میراکلس بیداری، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

▁ ▂ ▄ ▅ ▆ ▇ █ Spring Girl Diary █ ▇ ▆ ▅ ▄ ▂ ▁

life is good

مهمانی در خونه مامان بزرگ

1400/3/5 11:36
نویسنده : ***asal***
142 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروز رفتیم خونه مامان بزرگ پدریم

قبل اینکه بریم مامانم گفت شیرینی زبون هم بگیریم با خودمون ببریم

بابام با تپسی خاست ماشین بگیره

اخه خونشون روستای جعفر اباده

یه کوچولو از رشت که نه از خونمون دوره

از تپسی این دفعه نتیجه ای نگرفتیم

بابام اسنپو نصب کرد 

اونجا نتیجه گرفتیم

بعد ماشین رسید و ما سوار شدیم

توی ماشین کاری نکردیم و تا دم در خونه مامان بزرگم رسیدیم

وقتی رسیدیم مامان بزرگ جونم در رو باز کرد

رفتیم داخل

مامانم شیرینیو به مامانبزرگم داد 

بعد مامان بزرگم بهم بیسکوییت داد

بابام گفت کار داره و باید بره

ماهم یه کوچولو صبر کردیم

و بعد اذان مامان بزرگم ناهار رو اورد

ناهار فسنجون داشتیم

بابا بزرگم برامون سیر اورد

من اونقدر خوش مزه بود سه تا بشقاب خوردم

بعد ناهار تا سفره رو جمع کردیم بابام اومد

بابامم ناهارشو خورد

بعد باهم چایی با شیرینی زبون خوردیم

بعد همینتوری نشستیم

بعد چن ساعت دوباره چایی خوردیم

بعد چایی بابا و بابا بزرگم رفتن و انبه چیدن

انبه هاش خیلی شیرین بودن

بعد یه زره نشستیم

موقع رفتن شد

بابام اونجا اینترنتش وصل نمیشه

بارون شدیدیم میومد

عموم خودش ما رو با ماشینش برد

پسندها (4)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)


5 خرداد 00 12:27
ما هم قراره کلی خوراکی بخریم آخه خوراکی هامون تموم شده😘😘😘امروز بعد از ظهر میریم میخریم تا یک هفته منم میخورم🍋🍋🍋🍋😋😋😋😋😋😋کلا اینیم
نوششششش جانتتت😊🌹🌹🌹
***asal***
پاسخ
❤❤

5 خرداد 00 12:33
♡♡همیشه به خوشی♡♡
***asal***
پاسخ
ممنون

5 خرداد 00 14:33
میگم یک سوال دارم پدرتون بازیگره؟ آحه تو یکی کامتتای پست بازیگری یک ماه پیش آخر اردیبهشت من گفتید که... 
***asal***
پاسخ
بازیگر که نه
اما توی یه سینمایی بازی کرد
روز صفر
فقط 1 دقیقه

5 خرداد 00 14:33
ببخشید آحه اشتباه شد منظورم آخه
***asal***
پاسخ
💗💋