پـــرنـــسـ🍇ــســـ بـــهــ🌷ـاریـــ💜پـــرنـــسـ🍇ــســـ بـــهــ🌷ـاریـــ💜، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
💜پادشاه بهاری 💜💜پادشاه بهاری 💜، تا این لحظه: 45 سال و 8 روز سن داره
🍇ملکه زمستانی🍇🍇ملکه زمستانی🍇، تا این لحظه: 41 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
★☆​★ Spring Girl Diary ★☆★★☆​★ Spring Girl Diary ★☆★، تا این لحظه: 3 سال و 28 روز سن داره
اشنا شدنم با نی نی وبلاگاشنا شدنم با نی نی وبلاگ، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
عینکی شدنمعینکی شدنم، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
اشنا شدنم با مهسا بهترین دوستاشنا شدنم با مهسا بهترین دوست، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه سن داره
دور شدنم از مهسا به دلیل بسته شدن مدارسدور شدنم از مهسا به دلیل بسته شدن مدارس، تا این لحظه: 4 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
میراکولر شدنممیراکولر شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
قفلی زدنم رو میراکلس بیداریقفلی زدنم رو میراکلس بیداری، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

▁ ▂ ▄ ▅ ▆ ▇ █ Spring Girl Diary █ ▇ ▆ ▅ ▄ ▂ ▁

life is good

خاطره روز دخمل

سلام می خام خاطره روز دخترم رو بگم من و مامان و بابام روز دختر رفتیم بیرون رفتیم و رفتیم و  رفتیم بعد بابام پیش یکی از دوستاش که واسش کارت ویزیت چاپ کرده بود رفت (بابام تو کار خدمات چاپی هم هست ماشالا رست هر چی کار بود کشیده 😂) اونجا یه لباس فروشی بود من یه سوییشرت خوشمل و ناناز صورتی پیداکردم توجه: یک ساعت داشتم واسش تو مغازه می گشتم😅 بعد بازم شک داشتم بابام گفت برو اتاق پروو ببین اندازته ، بهت میاد بعد اگه خوب بود بهم بگو گفتم باشه و به سمت اتاق پروو پوشیدمش خیلی خوشمل شودم بعد رفتیم و رفتیم و رفتیم بابام گفت بریم بستنی بخوریم من گفتم یخ دربهشت بخوریم مامانم گف...
1 تير 1400

امروز رروزمونه ههههنوووورررااااا

وایی امروز روزمونه  چقدر خوشحالم روزمون مبارک روز ما فرشته ها فقط ماها بال نداریم فرقمون اینه روزمون. مبارک ههههورااا ...
22 خرداد 1400

ادرس تستچی من

سلام به تستچی من سر بزنین نگا نکنین تستام دوتان چهار تا منتظر تایید دارم ادرسش https://testchi.ir/user/27990 روی لینک کلیک کن ...
21 خرداد 1400

خاطره دیروز و امروز

سلام بچه ها🙋‍♀️🙋‍♀️🙋‍♀️ چه بچه های کوچولو چه بچه های بزرگ 🤣😂 من که هنوز بچه موندم🙎‍♀️ 🎀خب خاطره دیروز🎀 💜دیروز بابام رفت خرید💜 وقتی اومد  مثل همیشه یه پلاسنیک پر بیسکوییت و ویفر 😋😋😋😋😋 و در اونیکی دستش یه پلاستیک البالو 🍒 یه پلاستیکم گیلاسسس 🍒 البالو سفارش بنده🍒🍒 و گیلاس سفارش مامانیم🍒🍒 بعد ناهار خوردیممم🍛🍜 بعد ناهار مامانیم البالو اورد برامون 🍒😋 به به 😋😋 بعدشم مامان از همون پلاستیک بزرگ یه ویفر موزی اورد 😋🍌🍌 بعد من و عروسکام ... بعد اومدم در نی نی وبلاگ جونیم سپس ساعت شش بعد ظهر زدیم شبکه ای فیلم پاورچین دیدیم🎞 خیلی سریال باحالیه بعدشم عروسکامم🎀🎀🎀 ...
18 خرداد 1400

روز ما دخملیا

روز ما دخملیا بلاخره اومد دختر یعنی عشق باباش هووی مامان عشق عروسک عشق لوس شدن برای باباش عشق رنگ صورتی عاشق ارایش و لاک و اینکه روزمون مبارک کپی از همه چیز وب ازاد میباشد اما فقط برا دخترا روزمون مبارک ...
18 خرداد 1400

خاطرات دیروز و پریروز

سلام امروزمیخام خاطره دیروز و پریروزمو تعریف کنم اول پریروز صبح پاشدم صبحونه خوردم بعدیه زره با عروسکام بازی کردم(به خدا مسخره کنی نمیگذرم ) بعد با تبلت بابام عکس طراحی کردم بعد تلوزیون بعد اومدم نی نی وبلاگ بعد حباب بازی کردم خیلی باهال بود بعد مامانم گوجه سبز (الوچه ) اورد  با نمک خوردیم به به بعد ناهار خوردیم بعد ناهار استراحت کردیم ساعت شیش بعد ظهر شبکه ای فیلم پاورچین داد دیدیم خیلی فیلمش قشنگه بعد من بازم با عروسکای نانازم بازی کردم بعد مامانم شام اورد حالا خاطره دیروز صبح پاشدم صبحونه خوردم باعروسکام............... بعد با تبلت بابام...
11 خرداد 1400

اونیکی وبلاگم

سلام  امروز میخام ادرس اونیکی وبلاگم که تو نی نی وبلاگ نیست بدم اونجا بابام وبلاگ داره منم گفتم بزنم ادرس asalasasl.blogsky.com ای یاری که میروی به سویش همین حال بکلیک رویش کلیک کن  رو لینک تا بری توش ...
8 خرداد 1400

مهمانی در خونه مامان بزرگ

سلام دیروز رفتیم خونه مامان بزرگ پدریم قبل اینکه بریم مامانم گفت شیرینی زبون هم بگیریم با خودمون ببریم بابام با تپسی خاست ماشین بگیره اخه خونشون روستای جعفر اباده یه کوچولو از رشت که نه از خونمون دوره از تپسی این دفعه نتیجه ای نگرفتیم بابام اسنپو نصب کرد  اونجا نتیجه گرفتیم بعد ماشین رسید و ما سوار شدیم توی ماشین کاری نکردیم و تا دم در خونه مامان بزرگم رسیدیم وقتی رسیدیم مامان بزرگ جونم در رو باز کرد رفتیم داخل مامانم شیرینیو به مامانبزرگم داد  بعد مامان بزرگم بهم بیسکوییت داد بابام گفت کار داره ...
5 خرداد 1400

^_^(کمی از بچگیام) ^_^

سلام خوبید خوشید  سلامتید چه خبرا میخام امروز از بچگیام بنویسم بابام میگفت هر وقت میخاست بره سر کار من با رورواکم میومدم از پشت در بابام میدیدم انگار میگفتم نرو نرو هر وقتم میومد خونه میگفتم چه بخرا اینو بجای چه خبرا میگفتم اون وقتا که بابام میرفت سر کار مامانم وایمیساد پشت در که نرم بیرون منم لباسای مامانمو میکشیدم یادش بخیر اونموقعه ها میخاستیم زود بزرگ بشیم اما من الان دوست دارم دوباره به ۱۰ سال پیش برگردم خب خب من ۱ سال زودتر مدرسه رفتم ۵ سالگی پیش دبستان ۶ سالگی کلاس اول ۷ سالگی کلاس دوم ۸ سالگی کلاس سوم ۹ سالگی کلاس چهارم امسالم میرم پنجم در ۱۰ سالگی توی پ...
31 ارديبهشت 1400